تماس با ما                ثبت اطلاعات 

 

خبر و گزارش

 

پاسخ بهروز ملبوس باف (مدیر اتاق مستند رویش) به یادداشت نگاهی و نظری درباره ی «اتاق مستند رویش»نوشته آرش اخوت

((اتاق مستند رویش)) چرایی و چگونگی:

آرش اخوت ایده پرداز و مدیرفرهنگی پیدا و پنهان موسسه رویش مهر(از زمستان ۹۱ و اهتمامش به پخش مستندِ اصفهان در بوق کارخانه ها در رویش با ایشان آشنا شده ام و دوستیم هنوز) اخیراً مطلبی منتشر کرده با عنوان: نگاهی و نظری درباره اتاق مستند رویش  و به آن دوره ی به تقریب یا به تحقیق یک ساله ای که درآن فیلم های ریز و درشت و خوب و بد مستند زیادی دیده  دو ایراد اساسی وارد کرده است که عبارتند از : ۱- فقدان ایده  ۲- موئلف محوری 

از آنجایی که متنِ آرش  بر پایه ایراد تنظیم و منتشر شده لازم دیدم درجایگاه کسی که به عنوان مستندساز مسئولیت اتاق مستند را بر عهده داشت بگویم که بر خلاف نظرِآرش،اتاق مستند ایده داشت: نمایش مستندهای برترِ ده ساله اخیر ایران همراه با امکانِ حضور کارگردان ها برای مواجه شدن با تماشاگر و ایجاد بده بستان بینشان و همینطور معرفی تازه نفسان مستندساز اصفهانی در میانه کار، چرا ؟ برای اینکه هنرمند و تماشاگر در زمان زنده حاضر با هم فعال شوند به واسطه آثار و پخش و تماشایش در یک موسسه فرهنگی. ایده بدون برنامه ریزی بیشتر یکجور تفنن است و اتاق مستند تفننی نبود، برنامه ریزی و طراحی داشت به آن معنا که روند مشخصی داشت و نتیجه ای دربر.کار پژوهشی اولیه را هم از سال۶۸ با ورود به حرفه فیلمسازی شروع کرده بودم و از سال ۱۳۸۶ با شروع جدی ارائه و پخش مستندهایی که تهیه میکردم و میساختم ادامه داشت و چندان در پی وجه تمایز با اتاق ها و کانون فیلمهای دیگر نبودم که البته متمایز شد، هرچند موسسه از ابتدا همان چیزهایی را میخواست که آرش در متنش به وضوح ذکر کرده است در تعریف ایده و درستی و نادرستی کار که با نگاه من متفاوت بود. اینکه هر موسسه یا اداره و یا نهادی اقدام به کار فرهنگی یا نمایش فیلم و یا راه انداختن جشنواره میکند البته خوب است و خوبتراینکه در هر زمینه ای که وارد میشوند و برای هر بخش بگردند و آدمی که حرفه و زندگیش با آن زمینه یکی است را بیاورند درکار. شاید انواع و اقسام فیلمهای غیر داستانی و هرجور دیگر فیلم داشته باشیم ولی ما، خیل عظیم و بیشمار فیلم های مستند نداریم، نه اینجا و نه در هیچ کجای دنیا چرا که مستندسازی حرفه سختی است و زندگی کردن از این راه دشوار، به زحمت پنجاه نفر مستندسازِ پیگیر و حرفه ای داریم در این ده سال در ایران که هر دوسال لااقل یک فیلم ساخته باشند و تا آن زمان که خانه سینما هنوز درست بازگشایی نشده بود و گروه سینمایی هنر و تجربه شکل نگرفته بود به غیر از خانه هنرمندانِ تهران و پخش مدام مستندش که توسط انجمن تهیه کنندگان سینمای مستند ایران مدیریت می شد و می شود،اتاق یا خانه یا چیز دیگری نداشتیم آن هم خصوصی و نه دولتی یا خصولتی که پیگیر و مداوم و بی حقوق و دستمزد و بودجه مستند پخش کندو گزارش تهیه کند و زنده باشد هر هفته تا یکسال و اصرار بر فروش بلیط و رایگان نبودن پخش هم داشته باشد از اول تا آخر کار. کار برای من به تکرارپخش شاه کارهای مستند و دوره کردن کارهای اساتید و یا مستندهای خارجی و یا آوردن بزرگان و خاطره تعریف کردن نبود و نیست هنوز. روابط فردی و شخصی هم پیش می آمد در کار البته بعد از اینکه فیلمها را پخش میکردیم و فیلمسازها می آمدند و میرفتند که همه منت داشته و دارند بر من و مایی که میزبانشان بودیم وگرنه که به جز پیروز کلانتری و برخی از مستندسازان اصفهانی با هیچکدام از آن مستندسازان شخصاً آشنایی نداشتم من تا آن موقع. فقط خانم نیازی به واسطه پایان نامه دانشگاهش با محمد شیروانی آشنا بود که اتفاقاً احتراز از همین انگ ((روابط فردی و شخصی)) خوردن باعث شد که در مرور سینمای مستند اصفهان بهترین مستند اجتماعی آن سالهای اصفهان را کنار بگذارم : «زن در سایه ام اس»  از زهرا نیازی. در شروع کار شخص دیگری هم بود که اصلاًبه سبب داشتن همین آشنایی ها آورده شده بود برای ایجاد ارتباط که پَرت بود به کلی و همان اوائلِ کار کنار رفت.

 

درآن اتاق همه ی فیلم ها برای اولین بار نمایش داده میشد به غیر از «پیرپسر» از مهدی باقری که دوبار نمایش داده شد و خُب هدف نمایش مستند جاندار و زنده امروز بود و مواجهه تماشاگر اصفهانی با مستند و مستندسازی روز ایران و نه دیدن فیلم های هزاربار دیده به شکل تازه و متفاوت  و یاد دادن به خلق الله که چگونه ((نگاه)) و تاویل و خوانش گری کنند.مستندها و مستندسازها متفاوت اند و لحن و نگاه های متفاوت و جوراجور دارند.اثر بعضی یا بعضی از آثار را میشد و میشود چندبار دید و تاویل کرد و بعضی را نه و تازه خیلی از این هزار بار دیدن ها بر اثر فشارِ کثرتِ همین تاویل ها و نوشته های دیگران است وگرنه که بازدیدن مثلا «سپیده دمی که بوی لیمو میداد» از آزاده بیزار گیتی راعوض نمیکنم با بازدیدن «خانه سیاه است» فروغ فرخزاد. تعدادی از آدمها چه تماشاگر و چه مستندساز از هرجور دسته بندی اععم از فرم یا محتوا گریزانند ولی غالباً به گفت و گو متمایل،فیلمساز در هنگام نمایش فیلمش اگر حاضر باشد انتظار دارد به هر نحوی، حتی شنیدن نظرات مخالف و بی پروا که در اتاق کم نبود، با تماشاگر گفت و گو کند چرا که از این طریق خیلی چیزها در باره ساخته اش و کارش و تداوم کارش را دریافت میکند، کارشناس هم در غیاب فیلمساز اگر خودش اینکاره باشد، یعنی مستندساز باشد از گفت و گو روی فیلم چیز یاد می گیرد و یاد میدهد و اگر نگوییم تاویل ولی زمینه شکل گیری وبروز تاویل شخصی را فراهم میکند، دراتاق تماشاگران هرکدام در کار و رشته خود صاحب نظر بودند و حرف زن،جمعِ پرشور و متنوعی که ویژگی مهم اتاق مستندبود. اینها چگونگی کار است که نمیتوانیم از روی موافق نبودن به ایراد تقلیلشان دهیم. درست نیست. چرا فکر می کنیم اظهارنظر بلافاصله بعد از تماشای فیلم عادت مالوف و ناپسندی است ؟.در اتاق مستند کجا نام و نام آوری حاکم بود،همان جلسه اولِ حضور کارگردان؛ محمد شیروانی، که تماشاگران و بخصوص پیشکسوتان هنرمندِ شهر ایشان را شستند و روفتند و گذاشتند کنار؟

در مجموعه ی ایراداتِ آرش البته یک واقعیت آشکار است؛ اینکه انتخاب ها و نمایشها سرگردانش کرده بود. سرگردانی هم شاید خیلی چیز بدی نباشد، اولِ آشنایی است، حسن بزرگی است، کاش برقرار می ماند.

بهروز ملبوس باف اصفهانی 

۸ تیرماه ۱۳۹۶

دسته بندی مطالب