نقد پوریا جهانشاد بر مستند «در عمق میدان» ساخته بهروز ملبوس باف

یک جنبه مهم فیلم «در عمق میدان» نگرانی از تحقق یافتن پروژه های عمرانی و مهندسی در شهر و تأثیرش بر زندگی مردم است.

فیلم تلویحاً این پرسش را طرح می کند که احیا میدان کهن چه نسبتی با مردم ایجاد خواهد کرد؟ فضای انتزاعی نقشه های مهندسی چه بر سر فضای زیسته(اجتماعی) مردم می آورد؟! اصولا احیای یک مکان تاریخی، مثلاً میدان امام علی(ع) که گفته میشود، به هزار سال پیش تعلق داشته و به ناگاه در وسط شهر سر برمی‌کشد، به چه منظوری انجام می‌شود و چه هدفی را دنبال می‌کند؟ آیا احیا یک مکان تاریخی نسبت ذاتی با هویت یابی شهر دارد یا به بیانی آیا بین تاریخ و هویت نسبت مستقیمی وجود دارد؟

اگر شهر تغییر کند، شهروندانش نیز تغییر می‌کنند، بنابراین شهروندان می باید در تغییر شهر ایفای نقش کنند؛ این همان «حق به شهر» است؛ حقی است در حد حقوق اولیه چون حق خوردن و خوابیدن و لباس پوشیدن. اینجا اما شهرها تغییر می‌کند برخلاف خواست شهروندانشان. شهروندان اصفهان پس از ساخته شدن میدان امام علی (ع) با اصفهان پیش از ساخت و به تعبیری احیای آن، چه تفاوت‌هایی خواهند داشت؟

در احیا مکان های تاریخی اغلب از سوی متولیان شهر با این گزاره مواجه ایم که احیای یک بنای تاریخی می‌تواند به بازیابی هویت شهر کمک کند، اما این گزاره لزوماً صادق نیست چون هویت وابسته به خوانش شهروندان و شرایط زیستی و احساس آنها و نوع زیست انسان ها در شهر است؛ بنابراین ما لزوماً نمیتوانیم چنین حکمی صادر کنیم که احیای یک بنای تاریخی خواهد توانست بر «شهر بودن» شهر اضافه کند.

در موضوع هویت بخشی، می‌توان اینگونه طرح موضوع کرد که آیا احیای یک مکان خواهد توانست روح مکان را نیز احیا کند؟ روح مکان چیزی نیست که با احیای یک مکان ایجاد شود، در یک ارتباط زیستی، بدنی، روحی و حسی و در پیوند توأمان با خاطرات و تخیلات یک مکان است که می توان به روح مکان اشاره کرد و ازاین‌روست که نمی‌توان حکم به صادق بودن این گزاره داد. متاسفانه ما می بینیم که بسیاری از مستندسازان چنین گزاره ای را فرض می گیرند و تصمیم سازی های متولیان شهر و شهرسازان را توجیه می کنند.

لوکوربوزیه، به عنوان یکی از پیشروان معماری و شهرسازی قرن بیستم، تلاش هایش در شاندیگار هندوستان در برابر خواست مردم رنگ باخت چون آنچه بنا کرد در نسبت با بافت و شرایط زیستی مردم نبود، عین همین اتفاق برای اسکار نایمار در برازیلیا افتاد؛ ازاین‌روست که می توان گفت روح شهر در پیوند بازندگی‌ مردم شکل می‌گیرد نه در ارتباط با تاریخ. این فیلم می‌گوید که از شهر به تدریج معنازدایی شده و میدانی که از آن صحبت می‌شود، عملاً باعث ناخوانایی شهر شده است. به گفته کوین لینچ احساس امنیت در شهر به خوانایی نشانه‌های شهری وابسته است. شهر به زعم کوین لینچ یک سیستم نشانه ای است که عدم تشخیص نشانه های شهری باعث احساس نا امنی و گم گشتگی در شهر می شود؛ همان بلایی که سر پدر بزرگ فیلمساز می اید؛ پدربزرگ دیگر مکان های شهر را به یاد نمی آورد و حتی میگوید این مناره هم آن مناره قبل نیست.

به نظر من در عمق میدان این ایده طرح می شود که اگر ساز و کاری وجود داشت که آدم‌هایی که در میدان کهن صاحب مغازه و حجره و کسب‌وکار بودند، می توانستند در تغییر شکل میدان نقش و مشارکتی داشته باشند، خیلی چیزها تغییر می‌کرد. شرط اینکه مردم نسبت به شهرشان احساس تعلق کنند این است که بتوانند در تغییر شکل آن و تصمیمات مرتبط با حوزه شهر مشارکت کنند. هویت شهر را شهروندان به شهر می بخشند؛ نه شهرسازان و متولیان فعلی شهر. باید معماران و شهرسازان بپذیرند که تعلق شهروندان به شهر لزوماً با احیا تاریخ و مکان های تاریخی حاصل نمی شود، مگر انکه زمینه طبیعی و اجتماعی زیست شهروندان در شهر لحاظ شود و شرایط مشارکت مردم در تصمیم گیرهای شهری فراهم شود.