نخستین تصویرهایی که از محمد تهامی نژاد در ذهن دارم، به سال 57 برمیگردد؛ زمانی که کشور در تب و تاب انقلاب بود و گرما و هیجانات آن به درون سازمان رادیو و تلویزیون هم کشیده شده بود. جایی که به آن تازه وارد و غریب بودم و سخت به دنبال دوست می گشتم.

هیأت مؤسس سازمان تلویزیون، متشکل از همکاران سرشناس و انقلابی بود که گردهم ایی هایی در سالن آمفی تئاتر ساختمان معروف سیزده طبقه ای جام جم ترتیب می داد. در آنجا سخنرانان با دیدگاههای متفاوتشان بحثهای پرشوری درمخاطبانشان راه می انداختند.

تهامی که عضو هیأت مؤسس بود، در نگاه نخست و در میان جمع، چند ویژگیداشت. جثه ی لاغر، چهره محجوب، موهای جوگندمی، عینک بزرگ قاب مشکی طبی و یک کاپشن گل و گشاد سبزرنگ سربازی که به کاپشن آمریکایی معروف بود. این یکی تقریبا لباس فرم همه ی انقلابی های آن دوران بود.

در آن ازدحام و هیاهو و سخنرانی های انقلابی، او در گوشه ای متفکرانه و شاید هم با نگرانی نظاره گر آن همه شور بود. اما سخنرانی همراه با وقار و متانتش و دعوت او به برخورد عقلانی و به دور از جانب گیری های احساساتی، بیش از دیگر سخنرانان در من تأثیر گذاشت.

هیچگاه ندیدم نسبت به حزب، دسته یا گروه خاصی، پشتیبانی یا مخالفتی کند. به دلیل همین ویژگی اش، مورد احترام میانه روها و انتقاد تندروها بود.

در اتاق کوچک کاروانهای فیلم در تلویزیون که گروهی سي چهل نفره عضو آن بودند، تهامی مشاور خستگی ناپذیر همه بود. بی آن‌ که انگی به او بچسبد و این رویه ایست که تهامی تا به امروز در همه ی منازعات و داوری های حرفه ای حفظ کرده است.

کسانی که با نوشته های او آشنا هستند، می دانند که مستند بودن آنچه می نویسد، چه قدر برایش اهمیت دارد. نیز کسانی که با او گفتگو کرده اند، می دانند که در بحثهای نظری تا چه اندازه انعطاف پذیر است.

او شنونده ای است که بردبارانه و دقیق می شنود و درستی باورهای هم صحبتش را همواره محتمل می داند؛ روشی که به گوینده اعتماد به نفس می دهد تا حرفهایش را بی پروا بیان کند. سپس او از لا به لای گفته های هم صحبتش نکته هایی را بیرون می‌کشد و یادآور میشود که گوینده را نسبت به باورهایش وادار به بازنگری می‌کند. به این ترتیب، شخص را با اشتباه ها و تندروی هایش آشنا می سازد، بی آنکه احساس ناخوشایندی را در مخاطبش برانگیزد.

کاش هر یک از ما برای یك بار هم که شده، با تهامی هم صحبت می شدیم، تا راه و رسم یک گفتمان سالم و به دور از تعصب را می آموختیم.

من به دوستی با این انسان فرهیخته و متواضع مباهات می‌کنم، اگر این افتخار را داشته باشم.


منبع : وب سایت و مستند